کارهای شیرین
جیگر مامان دوست دارم می خوام از کارات بگم که دل مامان و بابا رو برده خیلی منتظر شدم تا بتونی چهار دست و پا بری هفت ماهت که شد کم کم شروع کردی و قند توی دل مامان و بابا آب کردی وقتی تونستی چهاردست و پا از پله برای اولین بار بری بالا برگشتی برای خودت دست زدی الان که هشت ماه و نیمت شده دستت رو به هر چیزی می گیری تا بتونی بلند شی خیلی هم شیطون شدی و ما منتظر تا بتونی تاتی کنی. ...
نویسنده :
مامان باران
14:47
احساسات مادرانه
دختر قشنگم دوست دارم نمی دونی چقدر از داشتنت به خودم افتخار می کنم خیلی وقتا دوست دارم محکم بغت کنم ببوسمت و تمام عشقمو به پات بریزم شاید هیچ وقت نتونم احساس واقعیم رو بهت بگم ولی روزی خودت می فهمی دیروز بردمت سر کار خودم پیش همکارام همشون از دیدنت کلی لذت بردن تو هم حسابی شیطونی کردی براشون دست زدی رقصیدی خلاصه اون قدر بازی کردی که تا بردمت خونه از خستگی خوابت برد فقط بهت بگم مامانو خسته کردی شبا نمی خوابی مامان کلافه شده آخه صبح زود می ره سر کار می دونی چیکار می کنی شبا تو خواب چهار دست و پا می ری . هم خندم می گیره هم عصبی می شم چون باید بدوم دنبالت
نویسنده :
مامان باران
12:53
شیطون پنج ماهه
نانای نای
سلام دختر بلا مامان جون قرطی از وقتی تونستی بشینی نه خیلی خوب توی بغل مامان تقریباْ چهار ماهت بود تا آهنگ می شنیدی یا برات نانای نای می خوندن شروع می کردی به تکون دادن خودت با آهنگ آروم آروم و با تند تند . شش و نیم بود که نشستی روی زمین و دست زدن یاد گرفتی و دیگه واقعاْ دستات رو تکون می دادی و نانای می کردی و کلی باعث خوشحالی همه می شدی.
نویسنده :
مامان باران
11:42
چهره قبل از مسافرت منتظر دد نشسته
حرف زدنهای شیرین
سلام مامانی یادم می یاد وقتی سه ماهه بودی وقتی به چیزی احتیاج داشتی مثلاْ گشنه بودی منو که می دیدی می گفتی ماما وقتی هم که هفت ماهه بودی می گفتی بابا-دَدَ-بَ بَ-آب بَ- الان هم همش چیزی که بیشتر از همه می گی وقتی که می بینی بابا لباس بیرون می پوشه می گی دد دد هر بار که چیزی می گی دل مامان و بابا رو می لرزونی نمی دونی چه لذتی داره شنیدن صدای نازک و قشنگت
نویسنده :
مامان باران
10:27